به انگشت شهرام ناظری خیره نشوید!
به گزارش کیت هنری، شهرام ناظری حق دارد از آن چه یک سیستم برای مولانا و دیگر بزرگان فرهنگ و هنر ایران انجام نداده شکایت کند و حرفش را صریح و بی پرده می گوید. او اهل فضای مجازی و سطحی نگری های آن نیست. باید به برخی ها اظهار داشت: شهرام ناظری ماه را نشان داده است؛ به انگشتش خیره نشوید!
به گزارش کیت هنری به نقل از ایسنا، سخنان اخیر شهرام ناظری، خواننده مشهور کشورمان در دانشگاه سلجوق ترکیه واکنش برانگیز شد؛ او با انتقاد از مسئولان ایرانی و بی توجهی به مشاهیر و عرفا گفته است: «به نظر من ما باید از ترک ها، دولت و مردم ترکیه تشکر نماییم که واقعاً مولانا را در دل خودشان پرورش دادند و مکتب مولانا را حداقل نگه داشتند. اگر مولانا در ایران بود این هم از بین رفته بود». حالا آرش نصیری - روزنامه نگار و مدیر برنامه «هزار صدا» - در یادداشتی در این زمینه نوشته است:
«استاد شهرام ناظری، فرزند راستین مولانا
اینروزها قسمتی از سخنان استاد شهرام ناظری در مراسمی در ترکیه دست به دست می چرخد و هر فرد نکته ای می گوید و برخی سخنان استاد شجریان را حجت توضیحاتشان قرار می دهند بی توجه به اینکه، کسی که این سخنان را بر زبان آورده، فرزند راستین مولاناست. کیست که نداند بزرگترین رهرو مکتب مولانا و کسی که، در کنار دیگر بزرگان شعر و ادبیات، بیشترین شعر را از مولانا خوانده و بالاتر از ۴۰ سال مبدع و مبلغ موسیقی عالمانه، عارفانه و صوفیانه متاثر از اندیشه های مولاناست استاد شهرام ناظری است.
از همان «گل صد برگ» که اوایل دهه ۶۰ با اشعار مولانا در هشتصدمین سالگرد تولدشان منتشر، و سبب ایجاد موج بزرگی در موسیقی ایران شد تا «آتش در نیستان» و «مطرب مهتاب رو» و «یادگار دوست» و «سفر به دیگر سو» و ده ها آلبوم و صدها آهنگ و شاید هزاران کنسرت در سرتاسر جهان، حاصل عمر کسی است که آن چه باید برای مولانا و معرفی او به زبان موسیقی انجام داده و با زبان و شعر مولانا راهی تازه در موسیقی بوجود آورده است. او نزدیک ترین دوست و برادر و فرزند مولاناست و کیست که نداند، آن چه استاد ناظری در آن سخنرانی می گوید خطاب مستقیم است به سیاست گذاران فرهنگی و مسئولان، نه مردم یا بزرگان فرهنگ و هنر که بسیار نوشته اند و عاشقانه مولانا را دوست داشته اند؛ سیاست گذارانی که باید زمینه های لازم را برای فراگیری اندیشه های مولانا فراهم نمایند و مبحث ایجاد مراکز فعال فرهنگی و گردشگری و استفاده از ظرفیتهای اندیشه و شخصیت مولانا برای این امر مهم هم از آن مسئولیت هاست.
چرا نباید آرامگاه شمس تبریزی در خوی مانند قونیه ترکیه قطب فرهنگی، هنری و گردشگری باشد؟ چون تجاری سازی می شود؟ خب بشود. مگر ایرادی دارد که از ظرفیتهای فرهنگی ایران به نفع مملکت استفاده کنیم؟ آیا کشورهای اروپائی که خانه بتهوون، موتسارت، گوته و... را موزه کرده اند و از سراسر دنیا به آنجا می روند، مشکلی با این قضیه دارند؟ افکار مولانا توسط این سیستم تبلیغ نمی شود برای آن که عده ای (و نه همه جامعه دیندار و دین پژوه) اساسا اندیشه عرفانی را در مقابل اندیشه مذهبی قرار می دهند و این اختلاف حتی مربوط به این ۴۰ یا ۵۰ سال نیست و چهارصد یا پانصدساله است.
شاید همین اختلاف اساسی بود که سبب کوچ مولانا به قونیه شد. مبحث موسیقی عرفانی است در مقابل اندیشه های متحجر. استاد شجریان بزرگ است و در بزرگی شان در آواز ایرانی شکی نیست، اما با کمال احترام، آن چه ایشان به زیبایی اجرا کردند، هیچ ارتباطی با این سبک و نگرش از موسیقی ندارد. کافی است توجه کنید که ایشان چند شعر از مولانا خوانده اند. استاد چند شعر از مولانا خوانده اند که خوب است اما اهمیت خاصی در مجموع کارنامه پربار هنری ایشان ندارد؛ چونکه اندیشه ایشان اغلب منبعث از اشعار و اندیشه های شیخ اجل سعدی و حافظ است نه مولانا. (استاد شجریان از فردوسی هم شعر خاصی نخوانده اند و جالب است که در کنار مقبره فردوسی به خاک سپرده شدند. حتماً اگر خراسانی نبودند، بهترین گزینه برای آرامگاه ایشان، آرام گرفتن در کنار سعدی یا حافظ بود).
بله. استاد شجریان به تجاری سازی اندیشه های مولانا در ترکیه نظر منفی دارند، در حالیکه هیچ ارتباطی (از نظر رپرتوار و کارنامه هنری) با این اندیشه ندارند و طبیعتا در این مارکت هم جایی ندارند اما، در در این سال ها، ده ها خواننده و گروه موسیقی ایران که پس از جان گرفتن موسیقی عارفانه توسط شهرام ناظری و کیخسرو پورناظری و جلال ذوالفنون و... به این مکتب آمده اند، دف و تنبور، و تار و... می زنند، اشعار مولانا را می خوانند، سماع می کنند و به اشکال مختلف حافظ و راوی اندیشه های مولانا هستند. آنها در قونیه و ترکیه روی صحنه رفته و میلیون مسافر از ایران و اقصی نقاط جهان، این شهر کوچک را به قطب فرهنگی و گردشگری مبدل کرده اند و برکت به زندگی مردم شان آورده اند. همه این عزیزان ترجیح می دادند همین اجراها را در خوی داشته باشند. آیا مولانا در ایران کم رد پا دارد؟ آیا ساختن نمادهایی برای جلب توجه مردم در داخل کشور و ارجاع به مولانا کار سختی است؟
چرا فقط مولانا و خوی؟! آیا شما به شاهرود سفر کرده و متوجه ظرفیت فرهنگی، عرفانی، انسانی و تاریخی آنجا شده اید؟ جایی که مامن بایزید بسطامی و شیخ ابوالحسن خرقانی و بسیار عارفان بزرگ است و تاریخ و پشتوانه های فرهنگی مکتوب و عظیمی چون تذکره الولیا و عطار و بزرگان دیگر را دارد و می تواند آن منطقه را به قطب فرهنگی، عرفانی و گردشگری جهان تبدیل کند! از این محل ها و بزرگان در این مملکت بسیارند اما مورد توجه قرار نمی گیرند در حالیکه همسایگان ما و همه جای جهان، با یک دکمه برای فرهنگ شان پیراهن می دوزند.
پرداختن به این موضوعات سخت نیست اما با سیاستهای تعدادی از سیاست گذاران تصمیم گیر مملکت منافات دارد و این آن نکته ای است که استاد شهرام ناظری به آن اشاره نموده است. این که در مسئولان اراده ای برای زنده نگه داشتن اندیشه های مولانا نیست و این در امتداد یک سیاست کلی است که برنامه های گردشگری اش، جذب گردشگر برای کشورهای دیگر است نه آوردن گردشگر به کشور. همین قونیه و مولانا هر ساله چه تعداد ایرانی را به ترکیه می کشاند؟ آیا می شود تعداد علاقه مندانی را که از ایران به قونیه می روند با علاقه مندانی که از قونیه به خوی می آیند مقایسه کرد؟
استاد ناظری فرزند، برادر و دوست بزرگ اندیشه های مولاناست و نظر ایشان مبناست. به کارنامه ها نگاه کنید نه به حرف ها.
آیا می دانید استاد ناظری ۳۰ سال است که به قونیه می رود و مجانی برنامه اجرا می کند؟ دوست عزیزی دارم که دست اندرکار خیلی از این برنامه هاست و می گوید شهرام ناظری برنامه می گذارد و می گوید درها را باز کنید و هرکس می خواهد بیاید. اینجا همه میهمان مولانا هستند. آیا تا حالا خواسته اید از این ظرفیت ها برای ایجاد تحرک فرهنگی در جایی مثل خوی یا کنار مقبره سلطان العارفین بایزید بسطامی استفاده کنید؟!
شهرام ناظری هنرمندی است که در این سال ها نشان داد که نه پیرو اندیشه های سطحی است و نه اجازه می دهد از او سوء بهره گیرند. پس از اتفاقات سال ۱۴۰۱ و اتفاقات قبل تر از آن، با وجود همه تقاضاها و پیشنهادهای نجومی، در کشور کنسرت نداد تا هم اعتراضش را نشان دهد و هم ابزار پولشویی نشود. سال ها با اندیشه های مولانا و فردوسی و نیما و بزرگان دیگر شعر به دنبال آگاهی سازی و ایجاد راه تازه است نه تخدیر. آن چه را می خواند با همه وجود و آگاهی می خواند. آن استاد جوان دانشگاه که نظر می دهد و سن او از آلبوم «گل صد برگ» کمتر است آیا در مراسم بزرگداشت استاد محمدعلی موحد بوده تا ارتباط بزرگی چون او را با شهرام ناظری ببیند؟ آیا می داند که استاد ناظری سال ها با این استاد و بزرگان دیگری چون شفیعی کدکنی، ایرج افشار و... رابطه دوستی و رفت و آمد خانوادگی دارد و سال ها در محضرشان تلمذ کرده است؟!
استاد ناظری اهل تیم درست کردن در فضای مجازی نیست و مافیای پشت موسیقی هم، برایش در فضای مجازی و واقعی پروپاگاندا ایجاد نمی کنند، برای آن که برایشان نفعی ندارد. جایی که کوچکترین بویی از پول کثیف باشد قدم نمی گذارد و حتی از این آدم ها دوری می کند.
بله. او حق دارد از آن چه یک سیستم برای مولانا و دیگر بزرگان فرهنگ و هنر ایران انجام نداده شکایت کند و حرفش را صریح و بی پرده می گوید نه پیچیده در ۱۰۰ نوع ملاحظه و سیاست ورزی. او اهل فضای مجازی و سطحی نگری های آن نیست و دریغا که خیلی از مردم ساده دل هم به دنبال آدرس اشتباه می روند. باید به برخی ها اظهار داشت: شهرام ناظری ماه را نشان داده است؛ به انگشتش خیره نشوید!»
منبع: كیت هنری
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان کیت هنری در مورد این مطلب