ArtKit کیت هنری
محمود پاك نیت:

خسرو شکیبایی هیچ گاه خودش را نمی گرفت

خسرو شکیبایی هیچ گاه خودش را نمی گرفت کیت هنری: محمود پاک نیت درباره سریال «روزی روزگاری» و لهجه خاصش در این سریال که تلفیقی از چند لهجه بود، توضیحاتی را ارائه کرد و از نخستین تجربه همکاری با خسرو شکیبابی گفت.


به گزارش کیت هنری به نقل از ایسنا، محمودپاک نیت ـ بازیگر پیشکسوت ـ درباره سریال خاطره انگیز «روزی روزگاری» توضیح داد: روزی روزگاری به کارگردانی امرالله احمدجو در سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۱ ساخته شد. آقای احمدجو از روز اول به من گفت چون نقش تو در روزی روزگاری راهزن است، نمی خواهم مشخص باشد که این نقش و این لهجه متعلق به کدام خطه از مملکت است. لری و کازرونی و شیرازی رو با هم قاطی کردیم تا به کسی برنخورد. این لهجه را ساختیم و به آقای احمدجو گفتیم.
این بازیگر سینما و تلویزیون اظهار داشت: نخستین روزِ فیلمبرداری با کار من آغاز شد. ساعت ۱۱ شبِ پیش از فیلمبرداری برایش دیالوگ های یکی از سکانس ها را گفتم و آقای احمدجو گفت این خودش است.
خاطره ای از سریال روزی روزگاری او به خاطره ای از پشت صحنه این سریال تلویزیونی اشاره نمود و اظهار داشت: بازیگرانی که در تهران بودند، در باشگاه های سوارکاری، آموزش دیده بودند. من از شیراز مستقیم به میمه ی اصفهان رفتم. اسب سواری هم بلد نبودم. نخستین روزی که به ما آموزش اسب سواری آموزش دادند، آقایی به ما آموزش می داد. به آقای فیلی گفت سوار اسب شو و من دهنه اسب را می گیرم. جلوی استپل این کار را انجام می داد. اسب هم دوست داشت به استپل برود. آقای فیلی سوار شد و اسب چند دور چرخید. به یک باره اسب بلند شد و آقای فیلی از روی اسب افتاد. تا سه ماه نتوانست روی اسب بنشیند.
شکیبایی درباره نقش من دلهره عجیبی داشت پاک نیت که میهمان برنامه «چهل تیکه» بود و با محمدرضا علیمردانی گفت و گو می کرد، درباره تجربه کاری اش با خسرو شکیبایی، اظهار داشت: نخستین تجربه کارم با خسرو شکیبایی بود. فقط یک سکانس با هم بازی داشتیم؛ بقیه بازی هایمان جدا جدا بود. برای آقای شکیبایی شخصیتی که بازی می کرد خیلی مهم بود. خدایی هم شخصیتش را خیلی خوب درآورده بود. آقای شکیبایی از نظر سنی از من بزرگتر بود. من از او بسیار یاد گرفتم. اصلاً از آدم هایی نبود که بخواهد خودش را برای کسی بگیرد. آن زمان که این سریال را بازی کرد، آدم مطرحی بود.
او اضافه کرد: درباره نقش من دلهره عجیبی داشت و به احمدجو گفته بود که چه کسی این نقش را بازی می کند. تمام آدم های قصه برایش مهم بودند. فقط کار خودش برایش مهم نبود؛ کل کار و تمام عوامل برایش مهم بودند. در یکی از سکانس ها وقتی از اسب پیاده شدم، یک دفعه دیدم که کسی از پشت من را بغل کرد، دیدم آقای شکیبایی است. گفت من امروز یک بازیِ بیابانی دیدم. این جمله برایم خیلی باارزش بود. ما جوان تر بودیم و او پخته بود. در این چهار ماه و نیم فهمیدم که آدم ها هیچ گاه نباید برای دیگران خودشان را بگیرند.
شکیبایی هیچ گاه خودش را برتر از دیگران نمی دانست این بازیگر پیشکسوت با اعلان اینکه متأسفانه خیلی ها خودشان را غول می دانند اما شکیبایی هیچ گاه خودش را برتر از دیگران نمی دانست، اشاره کرد: کار دیگری به نام سرزمین خورشید با هم کردیم. کار دیگری هم به نام «دل شکسته» با هم داشتیم. در این چند کاری که با هم کردیم، از او درس گرفتم. در کار «دل شکسته» خیلی بیمار بود. حتی راه رفتن هم برایش سخت بود. این آخرین همکاری ما با هم بود. قرار بود شکیبایی بیاید و بگوید که ۱۰ شب است که یک نفر به خواستگاری دخترم می آید و.... کار به اتمام رسید و این جمله را گفت. خودش می گفت این جمله را خوب نگفتم و باید باردیگر بگویم. اما کار به اتمام رسید و همان جمله را روی فیلم گذاشتند. شکیبایی هیچ گاه خودش را برتر از دیگران نمی دانست. متاسفانه تعدادی از عزیزان خودشان را غول می دانند. هنرمند شکیبایی بود که از بین ما رفت. روحش یاد.

او سپس درباره نخستین فیلم سینمایی حرفه ای خودش صحبت کرد و اظهار داشت: نخستین فیلم سینمایی حرفه ای را به نام شاخه های بید و با آقای احمدجو کار کردم. در پشت صحنه یکی از تئاترها، آقای احمدجو با من صحبت کرد و اظهار داشت که می خواهم در فیلم من بازی کنید. در آن فیلم آقای مشایخی، گوهر خیراندیش، رضا رویگری و کرم رضایی را بازی می کرد.
در ادامه برنامه، بخش هایی از فیلم سرزمین خورشید به کارگردانی احمدرضا درویش پخش گردید. پاک نیت درباره این فیلم، اظهار داشت: ۱۹ روز طول کشید این سکانس ضبط شود. کل این فیلم قرار بود ۲ ماه و نیم ضبطش طول بکشد، اما هفت ماه ساختش طول کشید.
این بازیگر درباره این که اگر زمان به عقب برگردد دوست دارد کدام اتفاقِ زندگی اش را باردیگر ببیند و تجربه کند، اظهار داشت: اگر بخواهم به عقب برگردم، بهترین لحظه زندگی ام زمانی بود که خبرِ وضع حمل همسرم را شنیدم. آرزوی داشتن دختر داشتیم. اسم دختر را هم بهار گذاشته بودیم. بعداز ظهری بود که تئاتر بازی می کردم.
او اشاره کرد: همان روز همسرم درد زایمان داشت. آرام آرام تا بیمارستان رفتیم. به مادرِ همسرم و مادرِ خودم زنگ زدم و گفتم که به بیمارستان بیایند. آنها آمدند و من برای اجرای تئاتر به سالن رفتم. ساعت ۶ و نیم کار شروع میشد. وسط اجرا یکی از پشت صحنه درگوشی گفت پسره! من خیلی حالم بد شد. حتی دیالوگ یادم رفت. به هر حال باردیگر متمرکز شدم و نمایش به اتمام رسید. کلافه بودم. به بیمارستان رفتم. مادرخانمم بچه را به من نشان داد و گفت یه پسرِ تپل مپل گیرت اومده. بچه دوم مون هم پسر شد. شکر خدا.
حیرت پاک نیت از پخش تصاویر یک تئاتر در این برنامه تلویزیونی، او با تصویری از اجرای سال ۱۳۶۹ خود مواجه گردید. رویدادی که مربوط به نهمین دوره تئاتر فجر و برنامه ای تحت عنوان تئاتر قاب بی تصویر برمی گشت. او بسیاری از پخش این تصاویر حیرت زده شد و اظهار داشت: از کجا پیدا کردید این فیلم را؟ این نمایش در جشنواره تئاتر فجر مقام اول را کسب نمود. این نمایش در جشنواره تئاتر فجر مقام اول را کسب نمود. روایت جوانی است که شهید شده و در خیال نامزدش بازگشته است. در کار ما عشق جاری است. در عشق لذتی است که در انتقام نیست.
این بازیگر پیشکسوت در آخر با پخش نمایش امشب باید بروم به کارگردانی علی روئین تن (سال تولید ۱۳۷۲) به نکته ای اشاره نمود و اظهار داشت: این آخرین تئاتری بود که من و همسرم با هم کار کردیم. هر کسی این نمایش را دیده بود، فکر می کرد زندگی من و همسرم است. چون در زندگی واقعی هم من و همسرم در تئاتر با هم آشنا شدیم و الان ۴۲ سال است که زندگی مشترک داریم.




منبع:

1400/11/08
20:11:19
5.0 / 5
593
تگهای خبر: آموزش , بازیگر , تئاتر , تصویر
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۳ بعلاوه ۵
ArtKit کیت هنری
artkit.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كیت هنری محفوظ است

كیت هنری

کیتهای هنری